جدول جو
جدول جو

معنی دستی پز - جستجوی لغت در جدول جو

دستی پز
(رُسْ شُ دَ / دِ)
دستی پزنده. دست پز. نانوا که در خانه نان پزد. (یادداشت مرحوم دهخدا).
- نان دستی پز، که در تنور نپزند و با ساج و غیره پزند. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عُ کَ دَ / دِ)
آبگوشت پز. پی تی پز. آنکه در دیزی آبگوشت پزد فروختن را. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دَ تَ / تِ پَ)
دسته چالک. رجوع به الک دولک شود
لغت نامه دهخدا
(دَ پَ)
دستی پزی. با دست پخته بودن: نان دست پزی. نان دستی پزی
لغت نامه دهخدا
(دَ پَ)
دست پز. با دست پخته شده. رجوع به دست پز شود
لغت نامه دهخدا
(دَ پِ)
آشی است که آرد گندم را سخت خمیر کنند و به دست ریزه کنند و در آب بریزند تا لعابدار شود و درزکام و نزله خورند. (لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی)
لغت نامه دهخدا
(رَ کُ)
دست دوز. دستی دوزنده. که با چرخ ندوزد. که عمل دوختن به دست کند نه با ابزار ماشینی و چرخ خیاطی
لغت نامه دهخدا
(دَ تِ پَ)
دست پسین. آخر کار. (برهان).
- دست پس زده، کنایه از آن است که در سودا دیر می کند و بهانه می آورد تا چیزی از نرخ کم کند. (آنندراج). آنکه در خرید و فروش چانه میزند. (ناظم الاطباء).
، خصلی که قماربازان در آخر بازی به یکدیگر دهند. (برهان) (آنندراج) ، مسندی که در مرتبه و رتبه از مسندهای دیگر کمتر باشد. (برهان) (ناظم الاطباء) ، ذخر. ذخیره. یخنی. صرفه جوئی. پس انداز. (یادداشت مرحوم دهخدا) : فلان دست پس دارد، صرفه جوست و در نهان پس انداز می کند. و رجوع به دست پسین در ردیف خود شود.
- دست پس خود نگاه داشتن، یا دست پس را نگاه داشتن، یا پس دست را نگاه داشتن، ذخیره کردن. یخنی نهادن. پس انداز کردن. اذخار. پائیدن مال. پیش بینی کردن. احتیاط کردن. ذخیره و پس انداز کردن. (یادداشت مرحوم دهخدا).
- دست پس را داشتن، از صرفه جوئی و ذخیره کردن غافل نماندن.
- ، همه چیز را یکباره عرضه نکردن
لغت نامه دهخدا
تصویری از دست پس
تصویر دست پس
آخر کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دست پس
تصویر دست پس
آخرکار
فرهنگ واژه فارسی سره
ردپایی که هنگام نشای برنج در شالیزار به جای ماند
فرهنگ گویش مازندرانی